ایـن روزهــا....
به قـــــول پنـــاهی
دروغ گفتــــن را خــــــوب یـاد گرفتــــــــــه ام
حــال مـ ــن خــــــــوب است
خــوبِ خــوب
فقـط زیــــاد تا قسمتــی هــــوای دلــ ــم طوفــــانی
همــراه با غبـــارهـای خستگـــــــــــــی ست
و فکـر مـی کنـــم
ایـن روزهـــا...
خــدا هـم از حـــرف هـای تکـــ ــراری مــ ــن خستـــه است
چـه حــس مشتـرکـــی داریــم مــ ــن و خـــدا
او...
از حــرف هـای تکـــ ـــراری مــن خستـــه است
و مـــن...
از تکـــ ــرار غـــــم انگیــز روزهــــایم
نظرات شما عزیزان:
سلام خوبی؟وبلاگت عالیه خوشحال میشم به منم سر بزنی و نظر بدی راستی لینکم کنیا
همیشه
غروب دریا برام
یه دلتنگی خاص داشته
درعین زیبایی وقتی خورشید
آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن
گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی
انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا
که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی
غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا
نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش
ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل
به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به
بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل
آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی
بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر
وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از
خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش
کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های
دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا
خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن
نسیمی که منو درخودش می پیچه
و احساس سرما ئیکه همه
وجودم رو میگیره خیلی
میایستم یه گوشه
ساحل و چشمام
رو میبندم و
فقط گوش
میکنم
غروب دریا برام
یه دلتنگی خاص داشته
درعین زیبایی وقتی خورشید
آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن
گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی
انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا
که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی
غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا
نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش
ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل
به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به
بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل
آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی
بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر
وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از
خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش
کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های
دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا
خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن
نسیمی که منو درخودش می پیچه
و احساس سرما ئیکه همه
وجودم رو میگیره خیلی
میایستم یه گوشه
ساحل و چشمام
رو میبندم و
فقط گوش
میکنم
از یـه جـآیی به بـعد دیگه ، نه دَست پــآ میزنی
نه بــآل بـــآل میـزنی
نه دل دل مـیکـنی
نه داد و بیداد میـکـنی
نه گــریه میـکنی
نه سـرت میزنی به دیوار
نه مـشـتت میکوبی به دیوار
از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !
نه بــآل بـــآل میـزنی
نه دل دل مـیکـنی
نه داد و بیداد میـکـنی
نه گــریه میـکنی
نه سـرت میزنی به دیوار
نه مـشـتت میکوبی به دیوار
از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !
وقتی بــــــــاور داری
چتـــــــــــرت خــــــــــــــداست
بگذار از سرنوشـــــــــــــت هرچه می خواهد ببـــــــــارد.
چتـــــــــــرت خــــــــــــــداست
بگذار از سرنوشـــــــــــــت هرچه می خواهد ببـــــــــارد.
سلام وبت قشنگه خوشم اومد .منو لینک کن خبرم کن لینکت کنم مرسی منتظرم
اپممممممم
ღ♥ღDokhtarBahariღ♥ღ
ساعت20:55---14 مرداد 1392
بــرای بــودن ،
گـــاهی لازم اســت کــه نــباشی!
شـــاید نـبودنـت, بــودنــت را بــه خــاطر آورد...
امـا دور نــباش....
دوری هــمیشه دلــتنگی نـمی آورد....
فــراموشی هـمان نـزدیکیهــاست !
گـــاهی لازم اســت کــه نــباشی!
شـــاید نـبودنـت, بــودنــت را بــه خــاطر آورد...
امـا دور نــباش....
دوری هــمیشه دلــتنگی نـمی آورد....
فــراموشی هـمان نـزدیکیهــاست !
از تــنهایــی هــایــم یـــاد گـــــرفـتـم
جــــلوی تــنها پـــسری کــه زانــو می زنــم، پـــسرم بــاشد ،
آن هــم بــرای بــستن بــــند کـــفش هایش . . .
جــــلوی تــنها پـــسری کــه زانــو می زنــم، پـــسرم بــاشد ،
آن هــم بــرای بــستن بــــند کـــفش هایش . . .
قـلمیِ ســیاه بـر سـپیدی ایــن کــاغذ بـی جــان مـــی لـغزد؛و دل از او می نـویسد؛
دل در پــی او مــیرود و او در پــی مـــن؛
عــاشـقی را پــیشه کــردم و دوســت داشــتن را تــوشه ی راه؛ تـــرانه ی صـــدایش را مــلودی
تــرانه هـایم کــردم؛
تــصویر نـگاهــش را بـر پنجــره ی چشــمانم قــاب گـــرفتم؛
از او دور بــودم و بـا فـــاصله ها جــنگیـدم؛بـی او بــودن هــا را تــاب آوردم؛
دلــتنگی هــا را صــبوری کــردم
اســتجابــت عـــاشقانــه هــایم را از تــو خــواستم؛
امــا خــدایا...
چــگونه بـخوانمت که بــنگری دلــتنگی هــایم را؟! حــس کــنی غــم هـایم را و لـمس کـنی تـنهایی هــایم را؟!
کــه بــدانی عــاشقانـه دوسـتش دارم؟! بــدانی تــصـور نـداشتنش و بـه دیــگری سـپردنـش
چــقـدر عـــذابــم مــی دهد؟!
پــلک هـای خــسته ام را کــه می گـــشایم،چــیزی در وجــودم می شــکند،
نــگاهـم بـه نقــطه ای گـــره می خــورد،
دو قــطره اشــک از روی گونــه هــایم ســر می خورنــد
و در مــیان هــــزاران قــطره ی بـی قــرار گــم می شـوند؛
هــمچون مــن کــه در مــیان هـــزاران راه نـــرفتــه و رفــتـه گـــم شــده ام...
دســتانم را بگــیر؛رهــا مـــکن ایــن گــمشده ی خــسته را؛ او را از مــن مـگیر؛
کـه زنـدگی بی او و عــشقش،پــایـان روزهــای عــاشـقانه مــن اســــت؛
پــایــان روزهــایی کــه دیــگر دوســتشان نــخواهم داشــت...
دل در پــی او مــیرود و او در پــی مـــن؛
عــاشـقی را پــیشه کــردم و دوســت داشــتن را تــوشه ی راه؛ تـــرانه ی صـــدایش را مــلودی
تــرانه هـایم کــردم؛
تــصویر نـگاهــش را بـر پنجــره ی چشــمانم قــاب گـــرفتم؛
از او دور بــودم و بـا فـــاصله ها جــنگیـدم؛بـی او بــودن هــا را تــاب آوردم؛
دلــتنگی هــا را صــبوری کــردم
اســتجابــت عـــاشقانــه هــایم را از تــو خــواستم؛
امــا خــدایا...
چــگونه بـخوانمت که بــنگری دلــتنگی هــایم را؟! حــس کــنی غــم هـایم را و لـمس کـنی تـنهایی هــایم را؟!
کــه بــدانی عــاشقانـه دوسـتش دارم؟! بــدانی تــصـور نـداشتنش و بـه دیــگری سـپردنـش
چــقـدر عـــذابــم مــی دهد؟!
پــلک هـای خــسته ام را کــه می گـــشایم،چــیزی در وجــودم می شــکند،
نــگاهـم بـه نقــطه ای گـــره می خــورد،
دو قــطره اشــک از روی گونــه هــایم ســر می خورنــد
و در مــیان هــــزاران قــطره ی بـی قــرار گــم می شـوند؛
هــمچون مــن کــه در مــیان هـــزاران راه نـــرفتــه و رفــتـه گـــم شــده ام...
دســتانم را بگــیر؛رهــا مـــکن ایــن گــمشده ی خــسته را؛ او را از مــن مـگیر؛
کـه زنـدگی بی او و عــشقش،پــایـان روزهــای عــاشـقانه مــن اســــت؛
پــایــان روزهــایی کــه دیــگر دوســتشان نــخواهم داشــت...
مرسی که بهم سرزدی گلم بازم بیا لینکت کردم توام بلینک
میسی عشقم
میسی عشقم
زیبابود راستی اپممم
زيبـــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــا بود دوسته خوبم
مطهره جون خييلي عالي بود من كه لذت بردم موفق باشي عزيزم
خوشحال میشم به وب منم بیای
پاسخ:سلام میخوام بیام ولی فک کنم آدرسو اشتباه گذاشتی ......نتونستم بیام
پاسخ:سلام میخوام بیام ولی فک کنم آدرسو اشتباه گذاشتی ......نتونستم بیام
موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، آرزو ، ،
برچسبها: ایـن روزهــا , پناهی , غم , خستگی , زندگی , ترنم باران ,
تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392 | 18:4 | نویسنده : spring girl |